باده کهن



می خواهی بروی؛ نمی روی .

می خواهی بپری؛ نمی پری .

می خواهی نگاه کنی ؛ گمش کردی.

می خواهی عاشق بشوی ؛نمی شوی.

می خواهی به خزی.نمی خزی .

می خواهی مثل قدیم ها بشویولی نمی شوی.

چقدرررر می خواهی ی ی؟

وقتی نمی توانی؛ چه فایده بمانی؟

گاهی آدم اسیر, این همه خواستن ها و نتوانستن ها می شود. آن قدر که همهء توانستن ها از یاد می روند و فراموشی؛ تلخ ترین شیرینی,خوشمزهء آدم می شود.

تو هر قدر از عمرت می گذرد سخت تر می شوی .یک وقت هایی ؛وسط, همهء این سختی ها؛ بچه گی می کنی.

دنیای ما ؛ قصهء مادربزرگ ها نیست .

فقط تو نمی سازی.باید یکی بیاید.دو تای, دیگر سه تا مثل, هم. باید خیلی ها بیایند بروند؛ تا بسازی.یادت باشد ساختن؛مثل درست کردن,؛ یک سایه است.

خاک, نرم

باران

آفتاب, گرم

دانه های, خوب

آب

نگاه .  ؛ می خواهد.

دست, مهربانی که روی, موهای, طلایی, پرپشت, گندم زارها بکشی.

یک چیزی می خواهد شبیه, باد, ساکت در دل, غروب؛ تا انتهای, شب.

و دلی گرم

روحی تشنه؛ و مهربان.

وحشی هم باشیباید به مهربانی وحشی گری کنی.

آن وقت ساخته می شود.

آن وقت؛دانه ها قد می کشند

و باد؛ بازی می کند؛ لابه لای, دست و پای, خوشه های, دوست داشتن .

و همه این ها .

می شوند زندگی. 

گاهی باید در سکوت حرف زد.ساکتراه رفتداد کشیدخشمگین شدو مهربان؛ ساکت شد. 

خسته ام از این همه باید و گاهی ها.از اینهمه هیس ها .آسه بیاآسه برو ها.از این همه نتوانستن ها. آن قدر که دلم می خواهد؛ هیچوقت

کسی درم را؛ در نزند.

کاش؛ همه فراموشم می کردند.

کاش؛ همه از من بدشان می آمد و نفرتاز من؛ تمام وجودشان را می گرفت آن قدر که هیچوقت یادشان نمی افتاد؛ منی هم؛ هستم.

چقدر به این شدن نیاز دارم.

به این گونه شدن و این گونه شدن و این گونه شدن.

خسته ام عزیز جان؛ خیلی خسته.

 

                                                                                                                                                                                                            چهارشنبه چهارم بهمن ماه هزارو سیصدو نودو هفت شمسی

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

rawert همه چیز برای تو بی شمس marja-khadamat pinklaw ژورنال پائیزان 52110314 وبلاگ تخصصی اخبار شهری سراج دنیا رویایی که خود ان را میسازیم